حاضرم شبانه روز در مدرسه بمانم اما تو هموطنانم را به من برگردانی.
نمی دانم که هستی و چی هستی و اصلاً برای چه آمدی ...!
شاید آمدی عیار انسانیت ما را بسنجی!
نمی دانم چطور ما را شناختی اما نه کرونا، ما آن آدمهایی که تو فکر می کنی نیستیم
،ما آن احتکار کنندگانی نیستیم که به همنوعان خود آسیب بزنیم،
ما برای یک رول دستمال همدیگر را نمی زنیم،
ما از ترس جان خود ،جان دیگری را نمی گیریم.
فقط ترسیده ایم؛ترسیده ایم از مرگ،
از نبودن عزیزانمان ،
من از تو خواهش می کنم برو
نه اشتباه نکن ما میهمان نوازیم بمان!
اما جانمان را نگیر.
کرونای عزیز
من حاضرم تا همیشه به مدرسه بروم
و آنقدر مشق بنویسم که دستانم تاول بزند
،اما تو برو یا اگر میهمانی فقط از تو یک خواهش دارم؛
جان عزیزانمان را پس بده به کودکان رحم کن ،
ما انسانیم کرونا جان ، دلمان برای بوسیدن هم تنگ شده، شرمنده ایم!
بیش از این بدی های ما را گوشزد نکن فهمیدیم !برو، لطفاً برو!!